معتبرترین قول شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) کدام است
۱۳ قول مختلف درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) وجود دارد
با توجه به اینکه اقوال مختلفی در خصوص روز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها توسط مورخین و محدثین نقل شده، کدام قول معتبرتر است؟
- در تقویم زندگی حضرت فاطمه علیهاالسلام، همچون سایر معصومین(علیهم السلام) بین مورخان و محدثان اخلاف وجود دارد، در این اختلاف بیش از هر چیز به ضعف فرآیند ثبت و ضبط در آن زمان بر میگردد، به ویژه آنکه ضابطان و محدثان در آن دوره به مباحث تواریخ و ولادات و وفیات اهمیت چندانی نمیدانند و شبیه این اختلافات در مورد خود رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز کمابیش وجود دارد. اما این اختلافات در مورد تقویم زندگانی حضرت زهرا(سلام الله علیها) نسبت به سایر معصومین بیشتر است و این ظاهراً به نوع جنسیت آن حضرت (سلام الله علیها) یعنی به زن بودن ایشان بر میگردد که طبیعتاً موجب ارتباط و اطلاع نسبتاً کمتر از این تواریخ میشدند، به طور کلی ۱۳ گفته مختلف در منابع تاریخی و روایی در مورد تاریخ شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجود دارد که عبارت است از:
۱ـ ۴۰ روز بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را مرحوم مجلسی در «بحارالانوار» جلد ۴۳ صفحه ۲۱۲ حدیث ۴۱ از کتاب «عیون المعجزات» نقل کرده است، همچنین در کتاب «کشف الغمه» جلد۱ صفحه ۵۰۰ با استناد به روایتی مجهول این گفته نقل شده است.
۲ـ ۴۵ روز بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را برخی از محدثان به عنوان یک گفته نامعلوم نقل کردهاند.
۳ـ دو ماه بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را «حاکم نیشابوری» در کتاب «مستدرک» از عایشه نقل کرده است.
۴ـ ۷۰ روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را یکی از دانشمندان اهل سنت «ابن عبد الاب» در کتاب «الاستیعاب» نقل کرده است.
۵ـ ۷۲ روز پس از رحلت رسول خدا، این گفته را «ابن شهر آشوب» در کتاب «المناقب» جلد ۳ صفحه ۳۵۷ آورده است و گفته که مطابق آن حضرت(سلام الله علیها) در روز شنبه ۱۷ شب مانده از ربیعالاخر در سال دهم هجری در سن ۱۷ سال و ۷ ماهگی دار دنیا را وداع گفته است و البته «ابن طاووس» هم کتاب «اعلام الوری» صفحه ۱۴۷ به عنوان قول اظهر ذکر کرده است.
۶ـ ۷۵ روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته که در کتاب «الکافی» مرحوم کلینی جلد یک صفحه ۴۵۸ آمده است که مطابق آن «مرحوم کلینی» با استناد از امام باقر علیهالسلام، ولادت آن حضرت را ۵ سال پس از مبعث و شهادت وی را ۷۵ روز بعد از وفات پدرش در سن ۱۸ سال و ۷۵ روزگی ذکر کرده است، در کتاب «دلایل الامامه» «طبری»، صفحه ۴۵ طبق روایتی به نقل از امام باقر علیهالسلام و نیز در کتاب «الخرائج» مطابق روایتی به نقل از امام صادق علیهالسلام این نطریه مورد تائید قرار گرفته و در متن این روایات روز شهادت آن حضرت سیزده جمادی الاولی بیان شده است که امروزه نظر اهل سنت بر همین مبنا قرار گرفته است..
۷- ۸۵ روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را مرحوم طبری در کتاب «دلائل الامامه» صفحه ۴۵ به عنوان یک قیل نقل کرده است.
۸ ـ سه ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته به «ابوالفرج اصفهانی» نسبت داده شده است.
۹- ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، مستند این گفته امروزه در میان شیعیان به ویژه ایران به رسمیت شناخته میشود، دو روایت از امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام است که یکی آز آنها در کتاب «کشفالغمه» جلد یک صفحه ۵۵۳ نقل شده استو روایت دوم که از لحاظ سندی نسبت بر همه اخبار دیگر محکمتر و متقنتر هست، در کتاب «دلائلالامامه» صفحه ۴۵ از زبان امام صادق علیهالسلام آمده است که مطابق آن روز شهادت آن حضرت (سلام الله علیها) سه شنبه سوم جمادی الثانی اعلام شده است.
۱۰- ۱۰۰ روز بعد از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته را نیز نویسنده کتاب «کشفالغمه» در جلد یک صفحه ۵۰۳ به نقل از «ابن قتیبه» نقل کرده است.
۱۱ـ چهار ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته «ابن شهر آشوب» در کتاب «المناقب» جلد ۳ صفحه ۳۵۷ با عنوان قیل نقل کرده است و گفته که قربانی یکی از محدثان معروف، این نظریه را صحیحتر از همه دانسته است و البته «ابنطاووس» هم در کتاب «اعلام الوری» صفحه ۱۴۷ روایتی به نقل از جابر و او از امام محمد باقر علیهالسلام در تأیید این نظریه نقل کرده است.
۱۲- ۶ ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این نظریه به عنوان یک نظریه مشهور میان شیعه و سنی در برخی از دورههای تاریخی مطرح بوده است و مستندات آن، دو روایت از «امام باقر(علیه السلام)» و «عروة بن زیبر» است که مطابق آن حضرت(سلام الله علیها) در شب سهشنبه سه روز مانده به ماه رمضان در سال یازدهم هجری به شهادت رسیدهاند و البته «ابن ابی الحدید» در شرح نهجالبلاغه جلد ۶ صفحه ۴۶ همین گفته را از عایشه نیز نقل کرده است.
13- ۸ ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، این گفته را به برخی از محدثان نسبت داده شده است، همچنین در کتاب «کشفالغمه» جلد یک صفحه ۵۰۳ نیز این نظریه نقل شده است.
مشهورترین تاریخ شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) ۹۵ روز پس از رحلت رسولالله(صلی الله علیه و آله) است
با جمعبندی این نقدها کلاً سه قول مختلف در مورد سن حضرت زهرا(سلام الله علیها) هنگام شهادت وجود دارد:
۱ـ «مرحوم کلینی» که معتقد است حضرت ۱۷ سال و ۷۵ روز داشتهاند.
2ـ صاحب «مناقب» و برخی دیگر که معتقدند حضرت ۱۸ سال و ۷ ماه میباشد.
۳- نقل قولی از مرحوم ابنطاووس در کتاب «اعلامالوری» صفحه ۴۷ که شهادت آن حضرت را ۲۳ سالگی مطرح کردند، همچنین در کتاب «کشفالغمه» جلد یک صفحه ۵۰۲ این نظریه را به «ابن شهاب» و به «زهری» هم نسبت داده شده است.«ابن عربی» حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در طهارت و عصمت با رسول الله(صلی الله علیه و آله) شریک میداند عصمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) از دیدگاه شیعه و اهل سنت چگونه است؟ اهل سنت از چه زاویهای به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مینگرند؟
-اختلاف اساسی دیدگاه شیعه و سنی در مورد آن حضرت عمدتاً از دو زاویه قابل بحث است: یکی؛ مربوط به مباحث تاریخی و وقایع پس از رحلت رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و دیگری؛ مربوط به ارزش وجودی و رتبه یا مقام حضرت فاطمه زهراست.
در بحث اول دامنه اختلافات بسیار است و ما معتقدیم که در این بخش از تاریخ انصافاً منابع اهل سنت به مرور زمان تحریف شده و شواهد و قراین این تحریف در آثار خود آنها بسیار واضح و روشن است، ضمن آنکه دلایل و قرائن بسیاری در منابع کهن و معتبر تاریخی و روایی اهل سنت وجود دارد که دیدگاه شیعه را در خصوص مسائل حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و حقانیت آن حضرت مورد تایید قرار میدهد.
اما جهت دوم بحث، در واقع میتوان گفت: به عنوان پایه و اساس سایر اختلافات نیز به حساب میآید، مربوط به رتبه و مقام وجودی آن حضرت(سلام الله علیها) است که در رأس همه اختلافات در این زمینه به مسئله عصمت آن حضرت بر میگردد، اینکه شیعه به دلایل متعدد نقلی و اصلی اعتقاد به عصمت و برخورداری آن حضرت از علم لدنی دارد، اما مکتب مقابل علیرغم دلایل و قرائن موجود در قرآن کریم و سنت نبوی آثار متعدد تاریخی و روایی خود به آن معتقد نیستند.
یکی از دلایل شیعه در اثبات آن حضرت(سلام الله علیها) آیه مبارکه ۳۳ سوره احزاب (مربوط به آیه تطهیر) «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» و روایات و اخبار تاریخی ذیلیه آن است که در منابع فریقین به وفور وارد شده و ضمن اشاره به ماجرای کسا یا لوای رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به اثبات این مقام برای آن حضرت میپردازد، در معتبرترین منابع اهل سنت صحابه و تابعین مورد قبول اهل سنت از جمله: «ابو سعید خدری»، «انس بن مالک»، «عایشه»، «ام سلمه»، «ابن ابی سلمه»، «سعد» و غیره به طرق متعدد این ماجرا را نقل کردند و بعد از آن نیز محدثان و دانشمندان مختلف آنها همچون «بخاری» در صحیح خود جلد ۵ صفحه ۲۶ و «مسلم» در صحیحش جلد ۱۵ صفحه ۱۹۴ و «بیهقی» در «سنن کبری» جلد ۲ صفحه ۱۴۹ و «طبری» در تفسیرش جلد ۵ صفحه ۳۲ و «حاکم نیشابوری» در «مستدرک» جلد۳ صفحه ۱۴۷ و غیره این اخبار را که تعداد طرق آنها به بیش از ۲۰ طریق میرسند، نقل کردهاند، اما متأسفانه علیرغم آنکه نتوانستهاند در تفسیر دلالت آیه و مقامات موجود در آن، بین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و با آن حضرت(سلام الله علیها) تفاوت منطقی بیان کنند، اما در نتیجهگیری همچنان با برخی توضیحات غیرعلمی و غیرمنطقی تعصب ورزیدهاند.
روشنی این دلایل در منابع اهل سنت چنان محکم است که دانشمندی همچون «محیالدین عربی» در این زمینه پس از نقل اخبار مربوط به آیه شریفه و به استناد به دلالت آنها اهل بیت علیهمالسلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در طهارت و عصمت با رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) شریک اعلام کرده است، در روایت امامان شیعه نیز علاوه بر پردازش متواتر به این اخبار به عصمت ویژه آن حضرت تصریح و جز مقام امامت ظاهری، آن حضرت در همه مقامات و فضائل بیان شده ائمه معصومین به منزله سرچشمه و سرآمد معرفی شده است.
به عنوان مثال در روایاتی از امام صادق (علیه السلام) در کتاب «دعائم الاسلام» جلد یک صفحه ۳۷ نقل شده، به صراحت آمده است، همچنین در متون برخی ادعیه و زیارات معتبر مربوط به آن حضرت(سلام الله علیها)، به این مقامات ویژه ایشان تصریح بیشتری شده است که پرداختن به همه این موارد در فرصت کوتاه نمیگنجد.
علامه امینی: فاطمه(سلام الله علیها) مابین در و دیوار «مهدی» را صدا زد
بیان شده است «هنگامی که حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ما بین در و دیوار قرار گرفتند، اباصالح المهدی را صدا زدند»، آیا این روایت صحت دارد؟
تنها مستند این گفته کتاب «الغدیر» مرحوم علامه امینی است که ایشان در اشاره به این سخن به هیچ منبعی استناد نکرده است، حالا این گفته میتواند به عنوان زبان حالی، مطرح باشد و یا اینکه نقدی است بدون سنجش لازم از ناحیه مرحوم علامه که نظیر آن در برخی از مواضع دیگر مجموعه ایشان نیز شناسایی شده است که البته در یک بینش خوشبینانه میتوان گفت این سخن را در منبعی دیده که در اختیار خود داشته، ولی مصدر آن را ذکر نکرده است
علل بيمارى و شهادت حضرت زهرا (س)
با وجود سفارش آن حضرت به نهان داشتن شرايط جسمى و وضعيت روحىاش پس از آن رويدادهاى تلخ، و با وجود رازدارى امير مؤمنان، سرانجام خبر بيمارى بانوى بانوان در مدينه منتشر گرديد و همگان از شرايط آن حضرت آگاه شدند. لازم به يادآورى است كه فاطمه عليهاالسلام از بيمارى سختى شكايت نداشت كه غيرقابل مداوا برسد، بلكه آنچه او را سخت رنج مىداد و پيكرش را آب مىكرد، امواج دردها و مصيبتها و رنجهايى بود كه هر روز بر آن افزوده مىشد و اين فشارها بود كه بر رنج و بيمارى برخاسته از صدمات وارده در يورش به خانهاش، كمك مىكرد تا بانوى سرفراز گيتى را به بستر شهادت بكشاند. در كنار اينها فشار سوگ پدر و گريه بسيار بر آن حضرت نيز از عواملى بود كه باعث شدت بيمارى و زوال شادابى و طراوت از خورشيد جهانافروز وجود او مىشد و بايد ستم و خشونت و مواضع ناجوانمردانهى برخى از مسلماننماها و نيز تحول ارتجاعى در سيستم سياسى و دگرگونى كارها و تغيير اوضاع و شرايط به سود ارتجاع و جاهليت را نيز از عواملى برشمرد كه فشار دردها و رنجها را هر لحظه بيشتر مىساخت و خورشيد وجود انديشمندترين و آزادهترين بانوى جهان هستى را بسوى افق مغرب پيش مىبرد.
فاطمه در يورش دژخيمان دولت غاصب به خانهاش به گونهاى ميان در و ديوار فشرده شد كه علاوه بر وارد آمدن صدمات سخت بر وجود گرانمايهاش، جنين وى نيز سقط گرديد و تازيانههاى بيدادى كه بر پيكر مطهرش فرود آمد، بدنش را مجروح و خونآلود ساخت و آثار عميقى در آن نازنينبدن برجاى نهاد. و نيز ضربات شديد ديگرى بر او وارد آمد كه جسم و جان و روح ملكوتىاش را به شدت آزرد.
آرى همه ى اين امور و رويدادهاى دردناك دست به دست هم دادند و آن حضرت را به بستر بيمارى كشانده و از انجام كارهاى خويش بازداشتند.
حضرت امام حسن مجتبى عليهالسلام در يك مجلس مناظره در حضور معاويه خطاب به مغيرة بن شعبه فرمود: «تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختى، تا اينكه او بچهاش را سقط كرد…» (انت الذى ضربت فاطمة بنت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله حتى ادميتها و القت ما فى بطنها…) (1)
و حضرت امام صادق عليهالسلام با تصريح بيشتر در مورد علت بيمارى و شهادت فاطمه عليهاالسلام مىفرمايند:
و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولى الرجل لكزها بنعل السيف بامره فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلك مرضا شديدا. (2)
سبب شهادت فاطمه اين بود كه قنفذ (غلام خليفه دوم) با غلاف شمشير او را زده و بچهاش را كشت و مادرم از اين جهت به بستر بيمارى افتاد.
اسماء لحظهاى حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابى نشنيد، صدا زد اى دختر محمد مصطفى، اى دختر گرامىترين كسى كه زنان حمل او را عهدهدار شدند، اى دختر بهترين كسى كه بر روى ريگهاى زمين پاى گذارده، اى دختر كسى كه به پروردگارش به فاصله دو تير كمان و يا كمتر نزديك شد، اما جوابى نيامد چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت، مشاهده كرد از دنيا رخت بر بسته است، خود را به روى حضرت انداخت و در حالى كه ايشان را مىبوسيد گفت: فاطمه آن هنگام كه نزد پدرت رسول خدا رفتى سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان، آنگاه گريبان چاك زده و از خانه بيرون آمد، حسنين به او رسيده و گفتند: اسماء مادر ما كجا است؟ وى ساكت شد و جوابى نداد، آنان وارد اتاق شده ديدند حضرت دراز كشيده حسين عليهالسلام حضرت را تكان داد ديد از دنيا رفته است، فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصيبت مادر پاداش دهد.
حسن خود را بر روى مادر انداخته و گاهى مىبوسيد و مىگفت: اى مادر با من سخن بگو پيش از آن كه روح از بدنم جدا شود، و حسين جلو آمده و پاهاى حضرت را مىبوسيد و مىگفت: اى مادر من پسرت حسينم، پيش از آنكه قلبم منفجر شود و بميرم با من صحبت كن.
اسماء به آنها گفت: اى فرزندان رسول خدا برويد نزد پدرتان على عليهالسلام او را از مرگ مادرتان خبردار كنيد، آن دو از منزل بيرون رفته و صدا مىزدند:يا محمداه يا احمداه، امروز كه مادرمان از دنيا رفت رحلت تو تجديد شد، بعد به مسجد رفته و على عليهالسلام را خبردار كردند حضرت با شنيدن خبر فوت فاطمه عليهاالسلام از هوش رفت و با پاشيدن آب بر او به هوش آمد و چنين گفت: اى دختر حضرت محمد به چه كسى تسليت بگوئيم، من هميشه به وسيله تو دلدارى داده مىشدم، بعد از تو چه كسى موجب دلدارى و تسليت من خواهد شد.
پايه هاى سلوك اخلاقى و عرفانى امام خمینی (ره)
روش عرفانى و سلوك اخلاقى امام, داراى اصول بنيادين و پايه هاى چندى است كه مهم ترين آنها موارد زير است:
1. پايبندى به شريعت
چنان كه گفته شد, انسان با توجه به محدوديت هاى خاص ذهنى و عملى خود, بيشتر, نگاه جامع به مسائل را فرو مى نهد و در ميدان باور و عمل گرفتار افراط و تفريط مى شود. از اين رو در زمينه تزكيه معنوى و اخلاقى نيز گروهى كاملاً ظاهرگرا و عده اى به شدت باطن گرا شده اند. در حالى كه آئين متعالى براى امت وسط, اعتدال در تمسّك به ظاهر و اهتمام به باطن است, به طورى كه هيچ كدام آسيب نبيند و حق هر يك ادا شود. امام در اين زمينه مى نويسد:
(و بدان كه هيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمى شود مگر آن كه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت. و تا انسان متأدب به آداب شريعت حقه نشود, هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود, و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف شود.)
درموردى ديگر درباره التزام به آداب شريعت مى نويسد:
(و اين يكى ازمهماتى است كه بايد نفوس ضعيفه ما به آن خيلى اهميت دهند و مراقبت كنند كه آثار ايمان در جميع ظاهر و باطن و سرّ و علن, نافذ وجارى باشد.)
2. آموختن از استاد و پرهيز از خودمحورى
امام با الهام از آيات قرآن كه ارسال رسولان و تعيين اسوه و الگوى عملى را براى تزكيه و تهذيب و تعالى انسان ها ضرورى دانسته است و نيز آياتى چون آيات مربوط به رويارويى موسى(ع) با فردى كه سمت استادى بر او داشت ـ خضر نبيّ(ع) ـ و نيز با توجه به اين كه حركت بدون راهنما در مسير سلوك عرفانى و اخلاقى, به طور معمول لغزشگاه هاى فراوان داشته و در عمل ديده شده است كه رهپويان بى راهنما گرفتار كجروى شده اند و رهزنان راه را بر آنان بسته اند, بر اين نكته تأكيد دارد كه سالك طريق عرفان كه تزكيه و تهذيب اخلاقى ثمره طبيعى و ضرورى آن است, مى بايست به استادى بصير و آزموده اقتدا كند و با امامى وارسته, در راه تقرب به خداوند و رهايى از نفس, عروج نمايد.
(بدان كه طيّ اين سفر روحانى و معراج ايمانى را با اين پاى شكسته و عنان گسسته و چشم كور و قلب بى نور نتوان نمود (و من لم يجعل الله له نوراً فما له من نور). پس در سلوك اين طريق روحانى و عروج اين معراج عرفانى, تمسك به مقام روحانيت هاديان طرق معرفت و انوار راه هدايت كه واصلان الى الله و عاكفان على الله اند حتم و لازم است, و اگر كسى با قدم انانيت خود بى تمسك به ولايت آنان بخواهد اين راه را طى كند, سلوك او الى الشيطان والهاوية است.
امام, اين توصيه را از مكتب اهل بيت دارد كه امام سجاد(ع) فرموده است:
(هلك من ليس له حكيم يرشده.)
كسى كه از ارشاد و راهنمايى حكيمى فرزانه برخوردار نباشد, تباه مى شود.
امام در مجالى ديگر به پرسش و شبهه اى ديگر پاسخ داده و تصريح كرده است:
(لازم و ضرورى است كه اين عمل (ميزان مدارا با نفس و اندازه نياز واقعى آن به لذت هاى حلال) با نظارت و مراقبت و دستورالعمل مردى كامل و راهبرى دانا و توانا كه دليل راه باشد, انجام گيرد.
قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن ظلمـات است بترس از اثر گمـراهـى
و اگر كسى را نفس و شيطان غرور دهد, كه با وجود قرآن و علم شريعت كه جمله بيان خداست, سالك را چه احتياج به دليل است؟ جواب اين است كه شك نيست كه اين راه را جز با چراغ شريعت و هدايت قرآن نمى توان طى كرد… (چنان كه در امراض جسمى به طبيبى نياز است) همچنين در امراض قلبى و بيمارى هاى روحى تنها دسترسى به علم شريعت كافى نخواهد بود, بلكه بايد تعيين داروهاى معنوى بانظر طبيب متخصص باشد كه فرمود: طبيب دوّار بطبّه قد أحمى مواسمه و أحكم مراسمه.)
بر اين اساس, امام در مباحث اخلاقى خود, دانشوران حوزه هاى علميه را نيز به تعيين استاد اخلاق براى خويش دعوت مى نمود و مى فرمود:
(چگونه است كه علم فقه و اصول استاد و مدرس لازم داشته باشد, ولى علوم معنوى و اخلاق نياز به معلم نداشته باشد)
ايشان به سرگذشت موسى و خضر و آيه قرآن استناد جسته است كه خداوند مى فرمايد: (قال له موسى هل أتّبعك على أن تعلّمن ممّا علّمت رشداً) كهف/66
امام با استفاده از اين آيات, حدود بيست ادب از آداب تعليم و تعلم را استفاده كرده و مورد استناد قرار داده است. و با استفاده از آيات مربوط به خدمت موسى در محضر شعيب, نتيجه مى گيرد كه آن خدمت نيز در باطن امر, درس آموزى ازمحضر پيامبرى از پيامبران بوده است.
3. باور به مقامات معنوى
امام, يكى از موانع دستيابى به مراتب معنوى را انكار و ناباورى آن مقامات مى داند, چرا كه وقتى انسان منكر امرى بود, در راه دستيابى به آن تلاش نمى كند. از اين رو به نظر ايشان بدترين آفت اصلاح نفس و خودسازى, بى اعتمادى و بى اعتنايى به مراتب كمال است.
(بدترين خارهاى طريق كمال و وصول به مقامات معنويه كه از شاهكارهاى بزرگ شيطان قطّاع الطريق است, انكار مقامات و مدارج غيبيه معنويه است, كه اين انكار و جحود, سرمايه تمام ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و خمود است و روح شوق را كه براق وصول به كمالات است مى ميراند و آتش عشق را كه رفرف معراج روحانى كمالى است خاموش مى كند, پس انسان را از طلب بازمى دارد.)
منابع
چهل حديث / امام خمینی
آداب الصلاة / امام خمینی
پرواز در ملكوت/ امام خمینی
سيماى فرزانگان/ رضا مختاری
سلام بر تو ای مطلعِ فجر. ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش آمدی
امـام آمـد و چون خون در رگ هایمان جاری شد. امـام آمـد و به سان نور، شب تارمان را روشنایی داد. امـام آمد و چـون روح به کالبد مرده مان، حیاتی دوبـاره بخشید. امام آمد و زمستانمان را بهــاری جـاودانه کرد. امـام آمد و فــجــر آورد و در دسـتان پر نـورش، »استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی «را به ارمغان آورد.
خوش آمدی
سلام بر تو ای مطلعِ فجر. ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش آمدی. خوش آمدی که با آمدنت زنجیرهای سنگی از گردنمان گسیخت، کمرهای خمیده مان راست شد، بر لب های پژمرده مان شکوفه های تبسم نشست، در قلب های سوخته مان گلبوته های عشق و امید رویید و بر گونه های زردمان گلخنده های شادی نمودار شد. خوش آمدی که با مقدمت، عطر آزادی به جای بوی باروت در فضای میهن اسلامی مان پیچید و قفس ها شکسته شد. خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهر و دیارمان گریخت. خوش آمدی ای فجر پیروزی. تو طلوع آزادی وطن، بارش مهتاب، ترانه عشق، نردبان عروجی. مقدمت را گرامی می داریم و پیامت را پاسداری می کنیم.
ای نور چشم ملت ایران خوش آمدی ای یوسف عزیز به کنعان خوش آمدی
دیدی که چشم مردم ایران سپید گشت یعقوب وار، در غم هجران خوش آمدی
جملات برگزیده مقام معظم رهبری پیرامون دهه مبارک فجر
بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی، برای ملت ایران صورت عملی و تحقق خارجی گرفت. ۱۳۶۸/۱۱/۰۴
هر گاه و هر جا که از پیروزی ۲۲ بهمن یادی و نامی آورده می شود، چهره ی شهید و نقش خونین شهادت، در برابر چشم ها پدیدار می گردد. ۱۳۶۸/۱۱/۱۹
دههی فجر، در حقیقت مقطع رهایی ملت ایران و آن بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا کرده است. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
دههی فجر، آن آیینهیی است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد. اگر این آیینه نبود، باز هم مثل همان دورههای تاریک و قرون خالیه، بایستی ما مینشستیم و اسمی از اسلام میآوردیم. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
برگزاری دههی فجر، باید مثل برگزاری جشن نیمهی شعبان باشد. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
خاطرهی امام، بیش از همیشه، در دههی فجر و بیستودوی بهمن است. حتّی بیشتر از مراسم سالگرد رحلت امام، این بزرگداشت نشاندهندهی شخصیت آن بزرگوار است. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
دهه فجر در حقیقت ولادت امامت در این کشور است؛ به همان معنایی که خود امام و اسلام برای ما ترسیم کردهاند. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
۲۲ بهمن در حیات تاریخی و ملی کشور و هدایت سرنوشت ملت ایران به سوی حق و صلاح نقش بزرگی داشته است. ۱۳۷۸/۱۱/۰۶
در طلیعهی روزهای درخشان فجر از همه چیز شایستهتر تکریم شهیدان و خضوع در برابر روح فداکار آنهاست. ۱۳۷۹/۱۱/۱۲
دشمنان سعی میکنند انقلاب را از یاد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، انقلاب را به یاد مردم میآورد. سعی میکنند امام را از یاد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، تجسّم اراده و عظمت امام بزرگوار ماست. ۱۳۸۰/۱۱/۰۳
حادثه بیستودوم بهمن و پیروزی انقلاب، پایان تحقیر ملت ایران بود. ۱۳۸۰/۱۱/۲۱
اگر انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در این کشور نبود، هیچ امیدی وجود نداشت که سلطه جهنّمىِ تحقیرآمیز امریکا و حکومت دیکتاتورىِ قسىّالقلب پهلوی از این مملکت برکنده شود. ۱۳۸۱/۰۳/۱۴
راهپیمایی بیستودوم بهمن در جهان یک پدیده بینظیر است؛ هیچ کشوری در هیچ مراسمی چنین اجتماعی را در شهرهای بزرگ و کوچک به خود نمیبیند و به یاد ندارد؛ این مخصوص شماست. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴
راهپیمایی بیستودوم بهمن مظهر اقتدار ملی است؛ نشاندهندهی عزم عمومی ملت ایران است؛ مظهر همان چیزی است که هر دشمنی را در هر حد و اندازهیی از اقتدار نظامی و تواناییهای تبلیغاتی و سیاسی، مرعوب میکند. ۱۳۸۳/۱۱/۱۹
ملت ایران هر سال با حرکت خود در بیستودوم بهمن، دشمن را در جای خود متوقف و وادار به عقبنشینی کرده. ۱۳۸۳/۱۱/۱۹
روز ۲۲ بهمن و راهپیمائی ۲۲ بهمن مظهر اقتدار ملی است؛ مظهر اقتدار ملت ایران است؛ مظهر حضور مردمی و اراده و عزم ملی ملت ایران است که مرد و زن و پیر و جوان، در همهی شرائط به خیابانها میآیند و خودشان را در سرتاسر کشور در مقابل چشم بینندگان قرار میدهند؛ این خیلی باعظمت است. ۱۳۸۶/۱۱/۱۹