فزت و ربّ الکعبه
بسم الله الرحمن الرحیم
فزت و ربّ الکعبه
غدیر می نگریست، ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام
باور نمی کنیم که شمشیری پرکینه، اقیانوسی را توان شکافتن داشته باشد. باور نمی کنیم که ضربتی نفاق آمیز، خورشید را از نورانیّت اندارد. امشب سرخ ترین پرواز نماز، از رواق خون گرفته محراب بندگی است. شب جان سوزترین ناله های نخلستان! شاید اگر در روز غدیر و بعد از آن مردم ولایت حضرت علی علیه السلام را با جان و دل می پذیرفتند، دنیا به راهی پر عدالت و دور از ظلم می رفت؛
اما….! پس لعنت می فرستیم بر آنانی که حق خدا، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و حضرت علی علیه السلام و اهل البیت علیهم السلام را غصب نمودند.
شهادت جان سوز روح تاریخ، اسلام و انسان، خانه زاد ملکوت، خورشید جهان افروز عدالت، امیرالمؤمنین؛ حضرت علی (ع) را تسلیت می گوییم.
تهدمت و الله ارکان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروهٔ الوثقی قتل ابن عم المصطفی … (ندای آسمانی)
شب فرصت ها
شب قدر، فرصتي در دل فرصت و موهبتي افزون بر موهبت ديگر است. براي آنها كه آن همه شب را از دست دادند، فرصتي ديگر روي نمود تا اين بر جايماندگان از قافله رمضان را به قافله برساند، و آنها را همپاي شبزندهداران اين شب و بيداران اين لحظهها قرار دهد و خدا در اين شب سرنوشت و تقدير، حتي كمترين بهانه را هم در توجيه گنهكاري بندگانش ميپذيرد و ناچيزترين عذرخواهي را هم قبول ميكند.
و اينگونه هست كه پروردگار در اين شب، آسان ميبخشد و به سادگي قبول توبه ميكند و بيش از هر زمان ديگر دعاها را مستجاب ميكند و رحمت و مغفرت خود را به حراج ميگذارد تا ارزانتر از هر وقت ديگر به پاي تو ـ اگر خريدار باشي ـ بريزد و ساده و كمخرج، آن همه فيض و كرامت را نثار تو كند و اينك همه چيز براي سودي بزرگ آماده است، و همه درهاي رحمت باز است، و همه جور بهانه و عذرخواهي در كوتاهيها و تبهكاريها و كژيها پذيرفته ميشود و آدمي چه نگونبخت خواهد بود كه در كنار اقيانوس باشد و لبي تر نكند و دستي به آب نرساند.
از سر كوي تو هر كاو به ملالت برود
نرود كارش و آخر به خجالت برود
سالك از نورِ هدايت ببرد راه به دوست
كه به جايي نرسد گر به ضلالت برود
اي دليل دل گمگشته، خدا را مددي
كه غريب ار نبرد ره به دلالت برود
حافظ از چشمه حكمت به كف آور جامي
بو كه 1 از لوح دلت نقش جهالت برود 2
اينك اين شب قدر، نورانيترين شب سال و پرفروغترين شب رمضان، شبي كه خدا در آن، با همه آياتش زميني شد و از آنِ خاكيان گشت؛ شبي كه خداوند، كلمات شد و بر قلب پيامبرش فرود آمد تا جمالش كه اينك قرآن شده است، ديدني شود و جلوهاش، تماشايي. آن همه فروغ و آن همه جلوه، براي آن است كه تو از همه سر بگرداني و مستقيم به نظاره او بنشيني. هيچگاه معبود به اندازه امشب، نقاب از چهره نگشود و هيچ وقت مانند امشب، بندگانش را به تماشاي خويش فرا نخواند. ميماند، چشمهاي تو! اگر پردهها را از برابرش كنار بزني، او را امشب، بهتر و زيباتر از هر زمان ديگر تماشا خواهي كرد؛ درست مانند ماه كامل در شب چهارده در آسماني صاف، كه بهتر و دلپذيرتر از هر زمان ديگر، ديدني خواهد بود. به راستي، چگونه ما ـ به تعبير حافظ ـ «قدر اين مرتبه را» خواهيم شناخت كه «شاه خوبان، منظور گدايان شده» است.
حافظ چنين ميسرايد:
ناگهان پرده برانداختهاي يعني چه
مست از خانه برون تاختهاي يعني چه
شاه خوباني و منظور گدايان شدهاي
قدر اين مرتبه نشناختهاي يعني چه
حافظا! در دل تنگت چو فرود آمد يار
خانه از غير، نپرداختهای يعني چه 3
خوشا «فرخنده شبي» كه «مبارك سحري» در پی دارد و عارف در هواي چنين سحری، شببيدار و نگران است. او در صحرای انبوه تاريكی، چون پرتويی در تار و پود شب، روان است و از بركت بيداری او سكوت و سكونِ تاريكی جهان را در دستهای پنهانش نمی خواباند. جويبار مهتابی به نرمی در اين تاريكی و سكوت، به سوی سحر می آيد و سحرگاه «هاتف كوي دوست»، جام جهانبين خورشيد را در كف او مينهد و از راز دو جهان، آگاهش ميكند. شبي كه چنين سحري در خود دارد، «شب قدر» است، با روشني بسيار خورشيد و با جلوه بسيار ديدار. خوشا آگاهي عارف سحرخيزي كه در هواي «رخ مهر» است، و خورشيد روشني روي خود را نثار جانش ميكند.
اما اين سحر، پيش از برآمدن آفتاب كه ديگر تاريكي رنگ باخته و چادرش را از تن طبيعت برداشته نيست، بلكه سحري است در ظلمت شبانه، در دل و در ژرفاي شب. آنگاه كه ظلمت جهان، گرداگرد عارف را فرا گرفته و او را در زندان خود دارد، روشنايي سحرگاه، در جان او ميتابد و اندوه كه در اندرون او نشسته بود، ناچيز و تباه ميشود و آن «خلوت گزيده سحرخيز» در نهايت ظلمت، روشن ميشود؛ مثل ستاره قطبي كه در شب تاريك، دلي روشن دارد و مثل روشنايي آب حيات كه در غار تاريكي است، سحر بيداردلان شب قدر نيز نور باطن است در ظلمت ظاهر.4
1. باشد که.
2. ديوان حافظ، تصحيح: غني ـ قزويني، ص206، غزل 222.
3. ديوان، ص317، غزل 42.
4. شاهرخ مسکوب، در کوي دوست، صص 24 و 25.
به قلم: سيد رضا طاهری
محکومیت حمله خمپاره ای به حرم حضرت زینب(س)
حجت الاسلام والمسلمین محمودرضا جمشیدی در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه، ضمن محکومیت حمله خمپاره ای به حرم حضرت زینب(س)، اظهار داشت: این حمله یادآور جنایت یزیدیان و هتک حرمت به خاندان اهلبیت(ع) است.
وی با اشاره به تعرض مرقد حجر بن عدی از صحابی حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) در ماه های گذشته، تصریح کرد: این جنایت و حملات مشابه نشان می دهد، کسانی که مبادرت به این اعمال میکنند، هیچ گونه حرمتی برای اماکن مذهبی و مقدس قائل نیستند.
مدیر حوزه های علمیه خواهران خاطرنشان کرد: این گروههای منحرف به دنبال محو آثار ارزش اسلامی و مقدس مسلمانان هستند و برای آن ها فرقی نمی کند که چه کسی باشد.
حجت الاسلام والمسلمین جمشیدی با تاکید بر محکومیت مجامع بین المللی در قبال حمله خمپاره ای به حرم حضرت زینب(س)، گفت: مسلمانان، آزاد اندیشان، مدعیان حقوق بشر و تمام کسانی که مدعی احترام به آزادی های انسانی و بشری هستند باید نسبت به این حمله ددمنشانه ابراز انزجار نشان داده و آن را محکوم کنند.
وی در ادامه یکی دیگر از مسببان این جنایت را حامیان تروریست ها دانسته و تصریح کرد: در حقیقت این حامیان تروریستی هستند که از گروه های منحرف پشتیبانی می کنند و ما شاهد این گونه جنایات هستیم.
وی با تاکید بر این که یکی از گروه های تروریستی از عنوان ارتش آزاد برای خود استفاده می کنند، خاطرنشان کرد: هتک حرمت نوامیس و مقدسات اسلامی، معنی و مفهوم آزادی، از نظر این گروه های تروریستی است.
مدیر حوزه های علمیه خواهران با اشاره به شعارهای پوشالی این گروه های تروریستی ابراز داشت: اعتقادات اسلامی با اقدامات و جنایت های مداوم آنها، زیر سوال رفته است.
حجت الاسلام والمسلمین جمشیدی با تاکید بر اینکه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا حامی و مشوق این گروه های خشک مغز وهابی است که در واقع دشمن اسلام هستند، تصریح کرد: مردم و مسلمانان در سراسر دنیا خشم، فریاد و اعتراض خود را متوجه حامیان گروه های تروریستی کنند، تا در آینده شاهد تداوم این گونه حملات و جنایات نسبت به اماکن مذهبی در سراسر دنیا نباشیم.
لبخندهای امام حسن (علیه السلام)
امام حسن علیهم السلام دوست بذله گو و شوخ طبعی داشت که گهگاه خدمت آن حضرت می رسید و با سخنان خود مایه شادی آن بزرگوار را فراهم می ساخت. مدتی بود که او به امام سر نمی زد تا آنکه که یک روز نزد حضرت آمد. امام علیه السلام فرمود: «چطوری؟» مرد پاسخ داد: «نه چنانم که خدا دوست می دارد، نه چنانم که شیطان دوست می دارد و نه چنانم که خودم دوست می دارم.»
امام حسن علیه السلام از این حرف خنده اش گرفت و با تعجب پرسید: «چرا؟» مرد عرض کرد: «زیرا خدا دوست دارد که از او اطاعت کنم و نافرمانی اش نکنم که چنین نیست. شیطان هم دوست دارد که مدام نافرمانی خدا کنم و اصلاً اطاعت نکنم که چنین نیز نیستم (و گاهی حرف خدارا گوش می دهم). خودم هم دوست دارم که هرگز نمیرم، چنین نیز نیستم (و روزی باید بمیرم)».
همان جا مردی برخاست و از امام علیه السلام پرسید: «ای پسر رسول خدا! چرا ما از مرگ بدمان می آید و آن را دوست نمی داریم؟» حضرت فرمود: «شما آخرتتان را خراب و دنیایتان را آباد کرده اید و برای همین، رفتن از جای آباد به جای خراب را خوش نمی دارید.»
منبع: بحارالانوار، ج 6، ص 129_ ج 44، صفحه 110
ماه رمضان، بهار دعا براي امام زمان