چرخ خیاطی من
هیچ وقت از لباسهایی که می خرم راضی نیستم . هیچ وقت چیزی را به این قصد نمی خرم که تا رسیدم خانه تنم کنم و با آن بروم بیرون. هیچ وقت لباسی را دربست قبول نمی کنم. همیشه لباسی که می خرم برایم لباس بالقوه است. نگاه می کنم ببینم در این لباسی که به زعم خیاط و فروشنده آمادۀ پوشیده شدن است چه پتانسیلی نهفته؛ نگاه می کنم ببینم با چه تغییراتی می تواند بشود لباس محبوب ِ من. از کجایش بزنم و به کجایش اضافه کنم و کجایش را کلا تغییر بدهم که بشود پوشیدنی.
از همین لباس های سرِ چوب لباسی ام مثال بزنم. یقۀ مانتو مشکی را دوست نداشتم. پف پفی بود و بزرگ. فی نفسه شیک و فانتزی بود ولی یک یقۀ فانتزی پف پفی زیر چادر خیلی مضحک است. کلا یقه ش را شکافتم و یک یقۀ ساده از آن درآوردم. کمربندش را هم همان لحظۀ اول کندم انداختم کنار. یا مانتو آبی؛ کمربند این یکی به سرنوشت قبلی دچار شد. دکمه های بزرگ شبه فلزی اش را کندم و یک دکمۀ ساده به جایش زدم، یک دکمۀ مخفی هم برایش زدم که کار کمربند مخلوع! را بکند .مانتو سفید ِ را هم که قدش زیادی دراز بود، از قدش زدم و پارچۀ اضافه را به سر آستینهایش دوختم. با این تغییرات این لباسها شدند آن چیزی که من از لباس انتظار دارم.
بعد این سخت گیری یا چه بگذارم اسمش را؟ دقت نظر، ریزبینی یا شاید حتی روحیۀ ایرادگیری تا مادامی که حوزۀ فعالیتش به لباس ها و موجودات غیر ذی شعور! محدود باشد مشکلی ندارد .اصلا اعمال سلیقه بد که نیست هیچ؛ خیلی هم عالی ست. این نشان می دهد که من به نسخه ای که خیاط و مد و فروشنده برایم بپیچند راضی نمی شوم، بلکه خودم باید انتخاب کنم.
اما! فکرش را بکن که این ایرادگیری و سخت گیری پرش به موجوات ذی شعور هم بگیرد. فکر کن مدام توی آدمها بجای اینکه داشته هایشان را ببینی، زوم کنی روی پتانسیلی که بین هست و نیست سرگردان است و به زور بخواهی این بالقوه ها را بالفعل کنی. فکر کن بخواهی آدمها را اندازه بزنی، متر کنی، از طول و عرضشان بزنی، از یک جایشان کم کنی به جای دیگرشان اضافه کنی تا سایز بشوند. فکر کن از دکمه های فلزی شان ناراضی باشی و قصد کنی آن دکمه ها را کمپلت بکنی و دکمه های ساده تری جایگزینشان کنی. فکر کن در آدمها بجای دیدن داشته هایشان، مدام روی ضعفها و نداشته هایشان زوم کنی. نه، فکر کن…
به قلم: مریم.ا.ا