شاه کلید
نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگیام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم!
قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!
شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.
این همه بی نماز هست!
می خواست به جبهه برگردد، به او گفتم:
پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کرده ای، بگذار آنهایی بروند جبهه که نرفته اند
چیزی نگفت و ساکت گوشه ای نشست …
وقت نماز که شد، جانمازم را انداختم که نماز بخوانم، آمد و جانمازم را جمع کرد …
خواستم به او اعتراض کنم که گفت:
این همه بی نماز هست! اجازه دهید کمی هم بی نمازها، نماز بخوانند
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم خیلی زیبا، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی مرا داد.
چرا رابطه ما با خدا و کتابش باید اینگونه باشد
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد … فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
مدتی بعد، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند: این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند، آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند … هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره درکیسه می گذاشتند … و با هر نامه ای که پدرشان میفرستاد همین کار را می کردند.
سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید: مادرت کجاست؟ پسر گفت: سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.
پدر گفت: چرا؟ مگر نامه ی اول مرا باز نکردید؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت: نه باز نکردیم. پدر پرسید: برادرت کجاست؟ پسر گفت: بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت . پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از اوخواستم از دوستان ناباب دوری گزیند، نخواندید؟ پسر گفت:نه… مرد گفت: خواهرت کجاست؟ پسر گفت: با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم زندگی خوبی با او ندارد. پدر با تأثر گفت: او هم نامه ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم؟ پسر گفت: نه …
به حال آن خانواده فکر کردم و اینکه چگونه از هم پاشید، سپس چشمم به قــرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من …!
رفتار من با كلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است. از خدا طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را برداشتم و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم.
نویسنده: ناشناس
معیارهای قرآنی انتخاب اصلح از دیدگاه رحیم پور ازغدی
استاد حسن رحیمپور ازغدی طی سخنانی در همایش «جامعه قرآنی، بصیرت، رسالتها و آسیبها» درباره معیارهای قرآنی انتخاب رئیس جمهور اصلح نکاتی را ارائه فرمودند.
این برنامه که از شبکه یک سیما در حال پخش بود، نمونه هایی از گفته های ایشان را یادداشت نموده و تقدیم حضور شما می نمایم.
از دیدگاه قرآن کریم فردی میتواند بر مردم حکومت و ریاست کند که :
به فکر منافع مردم باشد، عدالت را اجرا کند، اقتدار داشته باشد، به امر خدا حکومت کند نه به امر خود، گسترش اعمال نیک و عمل صالح در جامعه را سرلوحه کار قرار دهد، روح نماز را در جامعه احیا کند، با فقر و تبعیض و طبقات اجتماعی مبارزه کند، ادبیات جدلی نداشته باشد، گفتمان صحیح داشته باشد و در صحبتهایش منطق احساس شود، به شعارهایی که میدهد عمل کند و صبر و مقاومت داشته باشد.
با اخلاص باشد و فقط برای رضایت خدا کار کند، همچنین اعتدال و میانهروی البته نه به این معنی که بین حق و باطل جای بگیرد، باید سرلوحه کار او باشد.
این استاد علوم انسانی داشتن روحیه جهادی را از دیگر ملاکهای انتخاب اصلح برشمردند: درگیر شدن با دشمن از عوامل جهاد است و نباید با ظالم تنشزدایی کرد، از این رو نباید اینگونه افراد را برای حکومت انتخاب کرد. همچنین فردی که میخواهد بر مردم حکومت کند باید آیندهنگر بوده و در برابر اشتباهاتش عذرخواهی کرده و برای جبران آنها تلاش کند.
ایشان در استفاده از فنون و نخبگان نیز افزودند: باید فردی که قصد حکومت دارد فنون مختلف و نخبگان را در کارها مورد استفاده قرار دهد، همچنین چینش درست نیروها و به کارگیری افراد در جای مناسب و کار و تلاش فراوان، تداوم کارها تا آخر و به پایان رساندن آنها، کرامت مردم و احترام به آنها، انضباط و دقت در کارها، امید دادن به مردم و مأیوس نکردن آنها، داشتن روحیه توکل و مقاومت، داشتن روحیه اصلاحپذیری و توبه، ایجاد وحدت اجتماعی و درگیری با ثروتمندان و خوشگذرانان، داشتن روحیه صلحطلبی، عزت همه جانبه، امر به معروف و نهی از منکر، راستگو بودن و صداقت، پرهیز از وعدههای پوچ، خودسوزی برای خلق، کمک نگرفتن از افراد ناصالح، رکگویی و پرهیز از محافظهکاری، تواضع واقعی در برابر مردم، احترام به علما، احترام به متخصصان، مبارزه قاطع با فساد باید در دستورکار یک رئیس حکومت باشد.
در آخر اذعان داشتند: ما هیچگاه یک دولت معصوم نخواهیم داشت اما باید تلاش کنیم دولتی را که از بقیه کمعیبتر است انتخاب کنیم.
گردآوری و تنظیم: عبادی، معاون فرهنگی سطح 3
چرخ خیاطی من
هیچ وقت از لباسهایی که می خرم راضی نیستم . هیچ وقت چیزی را به این قصد نمی خرم که تا رسیدم خانه تنم کنم و با آن بروم بیرون. هیچ وقت لباسی را دربست قبول نمی کنم. همیشه لباسی که می خرم برایم لباس بالقوه است. نگاه می کنم ببینم در این لباسی که به زعم خیاط و فروشنده آمادۀ پوشیده شدن است چه پتانسیلی نهفته؛ نگاه می کنم ببینم با چه تغییراتی می تواند بشود لباس محبوب ِ من. از کجایش بزنم و به کجایش اضافه کنم و کجایش را کلا تغییر بدهم که بشود پوشیدنی.
از همین لباس های سرِ چوب لباسی ام مثال بزنم. یقۀ مانتو مشکی را دوست نداشتم. پف پفی بود و بزرگ. فی نفسه شیک و فانتزی بود ولی یک یقۀ فانتزی پف پفی زیر چادر خیلی مضحک است. کلا یقه ش را شکافتم و یک یقۀ ساده از آن درآوردم. کمربندش را هم همان لحظۀ اول کندم انداختم کنار. یا مانتو آبی؛ کمربند این یکی به سرنوشت قبلی دچار شد. دکمه های بزرگ شبه فلزی اش را کندم و یک دکمۀ ساده به جایش زدم، یک دکمۀ مخفی هم برایش زدم که کار کمربند مخلوع! را بکند .مانتو سفید ِ را هم که قدش زیادی دراز بود، از قدش زدم و پارچۀ اضافه را به سر آستینهایش دوختم. با این تغییرات این لباسها شدند آن چیزی که من از لباس انتظار دارم.
بعد این سخت گیری یا چه بگذارم اسمش را؟ دقت نظر، ریزبینی یا شاید حتی روحیۀ ایرادگیری تا مادامی که حوزۀ فعالیتش به لباس ها و موجودات غیر ذی شعور! محدود باشد مشکلی ندارد .اصلا اعمال سلیقه بد که نیست هیچ؛ خیلی هم عالی ست. این نشان می دهد که من به نسخه ای که خیاط و مد و فروشنده برایم بپیچند راضی نمی شوم، بلکه خودم باید انتخاب کنم.
اما! فکرش را بکن که این ایرادگیری و سخت گیری پرش به موجوات ذی شعور هم بگیرد. فکر کن مدام توی آدمها بجای اینکه داشته هایشان را ببینی، زوم کنی روی پتانسیلی که بین هست و نیست سرگردان است و به زور بخواهی این بالقوه ها را بالفعل کنی. فکر کن بخواهی آدمها را اندازه بزنی، متر کنی، از طول و عرضشان بزنی، از یک جایشان کم کنی به جای دیگرشان اضافه کنی تا سایز بشوند. فکر کن از دکمه های فلزی شان ناراضی باشی و قصد کنی آن دکمه ها را کمپلت بکنی و دکمه های ساده تری جایگزینشان کنی. فکر کن در آدمها بجای دیدن داشته هایشان، مدام روی ضعفها و نداشته هایشان زوم کنی. نه، فکر کن…
به قلم: مریم.ا.ا