آیا نام این شهید 13 ساله را شنیده اید؟
بسم ربّ شهداء و الصدیقین
از شهدای نوجوان و مسئولیت پذیر و قهرمانان دفاع مقدس، نام “شهید فهمیده” و “بهنام محمدی” برای ما آشناست. وقتی به پای خاطرات باقیماندگان جنگ می نشینیم یا فیلم ها و مستندات جنگ را بررسی می کنیم نوجوانان بسیاری را می بینیم که چگونه با اخلاص با همه وجود از درس و بازی و تفریح در کوچه ها و شیطنت های نوجوانی گذشتند و در کنار رزمندگان برای دفاع از کشور و حق و ناموسشان مقابل دشمن ایستادند و چه رشادت ها و شجاعت هایی را به نمایش گذاشتند. بسیاری از این عزیزان شهید شدند اما آیا نامشان را شنیده ایم؟
امروز می خواهیم یکی از این غیورمردان کوچک اما با دلی بزرگ را با استفاده از تصاویری که سایت قافله شهدا زحمت کشیده اند برای شما معرفی کنیم.
این تصویر را شاید بارها دیده باشید؟
معصومیتی که در چهره اش وجود دارد برای ما آشناست. چه آرام با دل دریایی اش اینجا آرمیده و تفنگی که هم سن هایش در کوچه و خیابان برای بازی های کودکانه در دست می گیرند، او اینجا در کنار دشمن، در دست گرفته و هر لحظه خود را آماده جنگیدن می داند.
نوجوان 13 ساله ی کرجی
شهید علیرضا محمودی پارسا
از دست نوشته ها، آثار و خاطرات علیرضا، بزرگ مرد کوچک ما، از زندگی کوتاه او به جای مانده می توان عشق واقعی، ایمان، باور، و درس های بزرگی را دید که در هیچ مدرسه و دانشگاهی آن ها را نیاموخته بود، به جز جبهه دفاع مقدس.
او هنوز به سن تکلیف نرسیده بود اما با افکاری بزرگ، نگران عمل نکردن به چیزهایی بود که هنوز برای نوجوانی به سن او فهمیدنش هم دشوار باشد.
دست نوشته هایی به عنوان توبه نامه از این دلیر مرد به یادگار مانده که چند فرازی از آن را از گوشه چشم می گذرانیم، باشد که در یادها و در دل هایمان باقی بماند و تاثیر گذار باشد.
فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله کرجی - شهید محمودی:
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم …
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم …
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم …
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم …
از این که مرگ را فراموش کردم …
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم …
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم ….
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم …
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند …
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم …
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم …
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم …
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم …
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم …
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند …
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود …
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری. …
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم …
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند ….
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم …
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم ….
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم ….
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم ….
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم. …
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم ….
از ….
و ….
و این هم فرازهایی از وصیت نامه شهید:
…. اینک که انقلاب پرشکوه اسلامی به اوج خود رسیده است، خوب است که همگی دست در دست یکدیگر نهاده و در پیشبرد انقلاب کوشش کنیم.
آمریکای جهانخوار و هم پیمانانش برای شکست این انقلاب حداکثر تلاش خود را می کنند، اما ما می دانیم ید الله فوق ایدیهم، دست خدا بالاترین دستهاست و این دست خداست که توطئه های دشمنان جهانخوار را در هم می کوبد.
سعی کنید امام را یاری دهید و بیشتر به سوی جبهه ها روانه شوید و بدانید کمک به رزمندگان اسلام، کمک به لشکر امام زمان است.
ای ملت مسلمان سراسر جهان به پا خیزید و توطئه های ابرنکبتان خونخوار را در هم کوبید. به پا خیزید و آسوده ننشینید که دشمنان اسلام در کمین هستند. اگر آسوده بنشینیم آن ها به پا می خیزند و قیام می کنند. قیام کنید آخر مگر امام خمینی شما را رهنمود ندادند که چرا قیام نمی کنید چرا ساکتید؟ مسئولیت شما در مقابل اسلام و مستضعفان بالاتر از این حرف هاست.
پدر و مادر عزیزم می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم ولی بدانید که من خدا و اسلامم را از شما بیشتر دوست دارم. خواهش می کنم که در مصیبت من گریه نکنید و اجر خودتان را ضایع نکنید و فقط طول عمر امام عزیز را از خدا بخواهید و در عزای من جشن وصال خدا را برپا کنید. و جشن شادی برپا کنید.