زبان به دهن بگیر!
مطرح کردن سوژه غیبت، موضوع تازه ای نیست. در واقع به طور یقین ،غیبت آن قدر میان اکثریت مردم لانه گزینی کرده و به گناهی معمول تبدیل شده که شاید لازم باشد هر چند وقت یکبار با تلنگری خود و اطرافیان را به اهمیت فردی و اجتماعی این گناه آشنا کنیم.
از حق نگذریم گاهی غیبت شیرین است. به خصوص در مواقعی که دلمان از دست کسی گرفته و در عین حال جرأت مقابله و تذکر به او را هم نداریم. در این جور موارد به محض پیدا کردن اولین و نزدیک ترین گوش شنوا سر زخم های دلمان باز می شود و به بهانه درد و دل، آنچه را که به ذهنمان می رسد بر زبان جاری می کنیم. بعد هم که کلی انرژی مصرف کردیم و حرص خوردیم به این نتیجه می رسیم که هنوز لُبِ مطلب ادا نشده. هنوز دلمان پُر است و می گردیم دنبال گوش های جدید و سرهایی که حرفان را تصدیق کنند و گاهی هم برای خوشایند ما نا گفته های دیگری را هم ضمیمه ناله های ما می کنند.
گاهی حسادت می شود ریشه غیبت. وقتی کسی موفق است و در زمینه ای تبحر دارد، ما آزرده می شویم و سعی می کنیم بگردیم دنبال مشکلی، نقطه ضعفی تا شخصیت ممتاز او را در ذهن خودمان و دیگران تخریب کنیم.
گاهی از روی جهل و نادانی، دلسوزی های الکی را ریشه غیبت می دانیم و موضوع غیبت را توجیه می کنیم در حالی که مطمئنا شخص غیبت شونده اصلا دلش نمی خواهد به بهانه دلسوزی، آبرویش جلوی دیگران برود. گاهی هم تعریف کردن حکایات و قصه زندگی آدمها برایمان حکم واجب تر از نان شب را پیدا کرده و بدون گزارش دادن اتفاقات مربوط به زندگی آدمها، امورات مان نمی گذارد و حتما لابه لای این حکایات غیبت و بدگویی و زیر سوال بردن هم به سادگی جا می شوند.
و اما این نیز ادامه دارد …
مطلب بعدی:
به بهانه آزادی بیان
منبع: هفته نامه زن روز، نیلوفر حاج قاضی.