متی ترانا و نراکَ
چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بی خیال نشستیم؛
نه کوششی نه وفایی!
فقط نشسته و گفتیم
خدا كند كه بيايي!
آفات زبان- اگر حرف ها ریخته شوند!
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا یصلح لکم اعمالکم و یغفرلکم ذنوبکم
و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما. سوره احزاب, آیه71
اى کسانى که ایمان آورده اید, تقواى الهى داشته باشید و سخن سنجیده و درست بگوئید تا خداوند اعمال شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد و همانا کسى که خدا و رسولش را اطاعت کند, به رستگارى و فوز بزرگى نائل آمده است.
“ خيلي وقتها، حرفها از لاي انگشتانمان سرمي خورند و مي افتند.
خيلي وقت ها قبل از اينكه بگيريمشان مي ريزند. مي افتند و ديگر جمع كردنشان دست خودمان نيست.
جمله هايي كه هيچ كدام از روي فكر و انديشه نوشته نشده اند.
پس بايد ياد بگيريم دستمان را كدام طرفي بگيريم، به كدام يك از حرفها اجازه خروج بدهيم، اصلاً كي بگذاريم از زير دستمان در بروند؟!
حرفها را بايد در مشتها فشرد؛ رامشان كرد و سپس با دقت رهايشان كرد.
آن وقت است كه صفحه دفتر زندگي ما پر از حرفهايي است كه زيبا كنار هم چيده ايم.
حرفهايي كه به گفته مولايمان از دل مي آيند، نه از دهان:
«قلب الاحمق في فمه و لسان العاقل في قلبه»
امام علي علیه السلام: قلب احمق در دهان او؛ و زبان عاقل در قلب اوست. نهج البلاغه - حکمت 40
اشاره به این که انسان عاقل نخست اندیشه مى کند سپس سخن مى گوید در حالى که احمق نخست سخن مى گوید و بعد در اندیشه فرو مى رود به همین دلیل سخنان عاقل حساب شده، موزون، مفید و سنجیده است; ولى سخنان احمق ناموزون و گاه خطرناک و بر زیان خود او.
به قلم: زهرا قدوسی زاده - قم”
و نیز به یاد داشته باشیم که:
+ دل كه رنجيد از كسي خرسند كردن مشكل است شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است
كـــوه را بـا آن بـزرگـي مـي تــــــوان همـــوار كــرد حـرف ناهمــوار را همـوار كردن مشكـــل است
+ یا سخن سنجیده گوی ای مرد دانا یا خموش
+ مزن بی تامل به گفتار دم نکو گوی گر دیر گویی چه غم
سخـن پــرورده ی پیــر کهن بـیـنـدیشــد آنکه گوید سخـن
پیام کلام نورانی خداوند برای دختران
بسم الله الرحمن الرحيم
خانووووووم …. شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم برسونمت ؟؟؟؟؟؟؟
خانوم چند لحظه از وقتتو به مــــا میدی ؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که هر روز دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود … این قضیه به شدت آزارش می داد. تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت … شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر …! دخترک وارد حیاط امامزاده شد … خسته … انگار فقط آمده بود گریه کند … دردش گفتنی نبود … !!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد … وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. دیوارهای اطراف ضریح توجه دخترك را به خودش جلب كرد روی یكی از آنها این آیه از قرآن مجید نوشته شده بود:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُۆْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ
ذلِكَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُۆْذَیْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً
اى پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مۆمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند. این براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیكتر است، و خدا آمرزنده مهربان است. الأحزاب/59
چندین بار این آیه را زیر لب و با صدای گریان خواند و اشك از چشمانش سرازیر بود و از خداوند برای حل مشكلش كمك می خواست تا اینكه خواب چشمانش را فرا گرفت و چند لحظه ای خوابید. ساعتی بعد دخترك با صدای خادم حرم از خواب بیدار شد (خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!)
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند … به سرعت از آنجا خارج شد … وارد شــــهر شد …
امــــا… اما انگار چیزی شده بود … دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! دیگر خبری از متلك های شیطانی نبود.
برای اولین بار بود كه این قدر احساس امنیت می كرد. با خود گفت: مگه میشه این قدر زود دعایم مستجاب شده باشه !!!!
فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد … دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!
تازه داشت با تمام وجود معنای آیه ای را كه بر روی دیوار امامزاده نوشته بود را درك می كرد.
ذلِكَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُۆْذَیْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً
این براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیكتر است، و خدا آمرزنده مهربان است. الأحزاب/59
+ ضمن عذر خواهی از خواهران عزیز! برای ادبیات ناخوشایندی که در ابتدای متن آورده شده، نوشته های آن را کم رنگ نمودیم.
هدیه به بی بی فاطمه (علیهاالسلام)
روز درختکاری و درخت طلبه
دو روز پیش از امروز را اگر به یاد داری، روز درختکاری بود. روزی که رسم است هر کسی از کوچک و بزرگ، می کوشد تا با کاشتن نهالی در دل خاک، نقش در پاکیزگی هوا و سرسبزی مناظر عمومی داشته باشد و با این کار، به پیشواز بهاری دل انگیز و با صفا برود.
درخت یکی از نعمت های الهی است که از زيباترين مظاهر خلقت و جلوهاي از تجليات آفريدگار عالم است. به دليل نقش حياتي كه در زندگي تمامي موجودات زنده، به ویژه انسان ها دارد، در اسلام نیز مورد توجه خاص قرار گرفته است؛ چرا که درخت نماد آباداني و شاخص سرسبزي و خرمي، و مظهر زندگي، و باعث لطافت هوا و موجب آسايش و رفاه انسان و صفا و پاكي طبيعت است.
چنان که پیامبر خوب ما حضرت محمدصلی الله علیه و آله در اهميت درخت و درختكاري، می فرمایند: «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا؛ 1 اگر قيامت بر پا شد و در دست يكى از شما نهالى بود، اگر كمى پيش از قيامت توانست آن را بكارد، بايد بكارد.»
در فواید درخت و درختکاری بسیار گفته اند. حال سؤال اینجاست، که من و تو به عنوان طلبه و مبلغ دین الهی چه درختی می توانیم بکاریم؟
رفتار (عمل)، گفتار و فعالیت تبلیغی ما، باید درختی باشد تا بتواند به دیگران نفع برساند، موجب حیات و طراوت و آبادانی باشد. آنچه را کاشتیم باید آبیاری کنیم تا بارور شود. درخت خود را نیمه رها نکنیم. در این راه صبور باشیم تا حاصل و ثمره اش نمایان شود.
ای رفیق! این شعر کودکیمان یادت است؟
به دست خود درختی می نشانم*به پایش جوی آبی می کشانم*کمی تخم چمن بر روی خاکش *برای یادگاری می فشانم*درختم کم کم آرد برگ و باری*بسازد بر سر خود شاخساری*چمن روید درآنجا سبز و خرم * شود زیردرختم سبزه زاری*به تابستان که گرما رو نماید* درختم چتر خود را می گشاید *خنک می سازد آنجا را ز سایه*دل هر رهگذر را می رباید …
من از مُفصّل اين نكته مُجملي گفتم
تو خود حديث مُفصّل بخوان از اين مُجمل
__________________________________________
1. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، قم، مؤسسه آل البيت علیهم السلام، اول، ج 13، ص460.
به قلم اندیشه پایه اول رشته تفسیر و علوم قرآن