این هم شد سوال؟!
واعظی از بالای منبر موعظه می کرد، شخصی از وی پرسید:
“ای واعظ اسم زن شیطان چیست؟”
واعظ گفت: “اسم زن او را بلند نمی شود گفت، برخیز و نزد من آی تا آهسته به تو بگویم.”
آن شخص برخاست و نزد واعظ آمد.
واعظ سر در گوش او گذاشت و هر چه می توانست به او فحش داد و گفت که
من چه می دانم اسم زن شیطان چیست!
من که در ایام عقد او حاضر نبودم دیگر مطلبی نبود که بپرسی؟
آن شخص برگشت و نشست.
از او پرسیدند که چه گفت:
گفت: “هر که می خواهد بهفمد خودش برود، در گوش او خواهد گفت چنانچه در گوش من گفت.”
برداشت آزاد مدیر وبلاگ
آری! گاهی بنی بشر به دنبال رسیدن به چیزی است که نه فایده بر حال دیگران، نه بر حال او و نه در فرجام و آخرتش دارد.
آنقدر در امور جزئی و لهو ریز می شود که نه تنها اصل را از یاد می برد که دیگران را نیز دچار تردید می کند.
آخر نام زن شیطان، ترا چه حاصل؟!
اصل، تقوای الهی است. تقوا همان انجام واجبات است و هر آنچه خالق را خوش آید و ترک محرمات است و هر آنچه خالق را ناخوش آید.
اگر چنین نمودی پس همنشین با خوبان می شوی و گرنه هم دنیایت را داده ای و هم آخرتت را.
دوست عزیز برداشت شما از حکایت چیست؟
بیان دیدگاهت برای خوانندگان این مطلب بسیار مفید است.