وصیتنامه شهیده نسرین افضل
«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله…»
شهادت بالاترین درجهای است که یک انسان می تواند به آن برسد و با خونش پیامی می دهد به بازماندگان راهش.
«یا ایتها الفس مطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدلی فی عبادی وادخلی جنتّی.»
ای نفس قدسی و دل آرام (بیاد خدا). امروز بحضور پروردگارت بازآی که توخشنود (به نعمتهای ابدی او) و او راضی او تواست. باز آی و در صف بندگان خاص من درآی. و در بهشت من داخل شو.
پروردگارا! سپاس که ما را در مبارزه با طاغوت و براندازی رژیم کفر پیشه و وابسته به شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار یاری فرمودی و به ما رهبری آگاه و پرتوان ارمغان نمودی تا ما را از تاریکها و ظلم رهانید و با ایجاد وحدت در میان مردم مسلمان و شهید پرور نظام جمهوری اسلامی را در این سرزمین مقدس بنا نهاد.
خداوندا، به ما توفیق عبادت و اطاعت عنایت فرموده و ما را از شر هوای نفس محفوظ بدار.
بارخدایا، به ما یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم.
ایزدا، ما را در کسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری و موفق دار.
الها! بما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.
خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار.
بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان.
بار ایزدا، به رهبر کبیرمان امام خمینی عمر و توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند.
خداوندا، ایران و اسلام را از شر کفار و منافقین و حیلههای زورمداران شرق و غرب و نوکرانشان به دور داشته، رزمندگانمان را در جبهههای حق علیه باطل پرتوان و پیروز بدار.
کریما، ما را در صدور انقلاب خونبارمان به جهان، توان ده و آن را تا انقلاب مهدی (عج) استوار بدار.
همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست میدارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا میکنم.
از تو میخواهم اگر میخواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی و همین طور معلّمی باشی جدّی.
منبع: کتاب راز یاس های کبود، سایت بسیج جامعه پزشکی
قسمتی از دلنوشته های شهیده صدیقه رودباری
«صدای بچه ها از کوچه منو یاد بچگی و بازی ها و دنیای بی خیالی می اندازه
آها صدای بچه ها که هوار لیله بازی کردنشون به آسمان رفته.
احساس می کنم نمی خواهم جای اونها باشم، چون حوصله ی بی خود فکر کردن را ندارم.
اما کمی به حال و آینده ی کشور و وضع ملتم نگاه می کنم، می بینم روزهای سختی در پیش داریم، روزهایی که شاید همش خون و خون و خون باشد، همش شکست های آغاز پیروزی باشه، آره به خاطر این مسئله که نمی خوام جای بچه های توی کوچه باشم، چون خودم توی خاک و خل بزرگ شدم و معنی بیهوده بودن را می دونم.
روز های بچگی و جداً چه روزهایی بود، روزهای خواب و غفلت و در سایه ی شوم دیوها استراحت کردن، به راستی چه روزهایی بود.
از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب و از شب تا صبح در آرزوی های خام بودن و دوباره تکرار مکررات.
آسمان رنگ خیلی آشنایی به خود گرفته، رنگ غروبهای تابستون های قشنگ که بوی عطر گل توی فضای خونه می پیچید و مادر چای دم میکرد …
می دونم می تونم دوباره آن روزها را داشته باشم، اما نمی خوام.
من باید برم قدم توی یک دنیایی که همش عشق و امید باشد، آره یک همچین دنیایی ایده آل منه، نمی دونم بهش می رسم یا نه.
می خوام به گرد پای مطهری و خمینی برسم، می خوام صورتم از دویدن این راه سرخ و نفسهام در این راه تموم بشه، می خوام گرد پای خمینی بدنم را بپوشاند و جای پای اونو ببینم، می خوام قلم او را به دست بگیرم و دنباله ی راهش را بروم، می خوام ….
آره اینها آرزوهای خام نیست، ای کسی که داری نوشته منو میخونی، اینه هدف و زندگی منه و به خاطر همین هدفو زندگی که نمی خوام بچه باشم، نمی خوام گرگم به هوا بازی کنم،
می خوام راه برم، مطمئنم که خدا کمک می کنه چون خدای خمینی بزرگ و خوبه، مهربونه و بخشنده، من می خوام که به دستای رهبرم بوسه بزنم و قدرت متجلی را در او ببینم که خدا فرموده:
“هرگاه می خواهی به من فکر کنی، به عظمت مخلوقاتم بنگر.”
منبع: زنان شهیـــــــــد
+ طلبه زینبیه 3 : آری او به دنیای ایده آل خود رسید؛ اما ما چه! غرق در دنیای بچه گی ها و غافل از زندگی روزمره و تکراری. او نمی خواست در این دنیا غرق شود اما ما غرقیم و مشغول گرگم به هواهای زودگذر.
یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد
گنجشک و 48 شهید مظلوم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی
شهیدعلیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است:
منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد.
نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست،
برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود،
گفتم: این گنجشک گرسنه است.
برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست.
یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد.
پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست
پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه،
یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه، زدیم به زمین، چند لحظه بعد،
پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم …….
دشمن نامرد، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یکجا روی هم دفن کرده بود.
نامه ای از استاد مطهری به فرزندش
فرزند عزیزم و نور چشم مکرم
از خداوند متعال سلامت و موفقیت و حسن عاقبت تو را مسئلت دارم
فرزند عزیزم”
در انتخاب دوست و رفیق فوق العاده دقیق باش که مار خوش خط و خال فراوان است
حد الامکان از تلاوت روزی یک حزب که فقط پنج دقیقه طول میکشد مضایقه نکن وثوابش را هدیه روح مبارک رسول اکرم بنما که
موجب برکت عمر و موفقیت است انشاالله
لازم به یاداوری نیست که در انجام فرایض نهایت دقت را داشته باش
فرزند عزیزم میگویند”
مرد خردمند هنر پیشه را عمر دو بایست در این ره به کار
تا به یکی تجربه اموختن با دیگری تجربه بردن به کار
بعضی افراد ان چنان زیرک و باهوش که گویی دوباره به دنیا امده اند
ولی بعضی افراد چنانند که با چند بار به دنیا امدن هم تجربه نمیاموزند
من امیدوارم و از خداوند مسئلت دارم که تو و فرزندانم از گروه اول باشید.
همین الان توی قلبت نیت کن
بسم رب الشهداء والصدیقین
مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) : زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از خود شهادت نیست.
ایستاده بودیم جوانی آمد جلو.
فقط تو نیت کن ،شهداء خودشان مدد می کنند.
ابوالفضل سپهر در میان شهدای گمنام در قطعه 44 بهشت زهرا دفن شده است
و ما حیران نمیدانستیم گریه کنیم یاخوشحال باشیم .