من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
23 تیر 1392
گاهی که خیلی دلم می گیرد، مأمنی امن تر از آغوش همیشه بازِ آل طه پیدا نمی کنم.
به انسان های روزگار که اعتباری نیست، به هیچ کدامشان.
مگر نه اینکه به اقوالمان مُهر سلامت نمی زنیم، به افعالمان نیز؟
مگر نه اینکه الان حالمان خوش است و آنی بعد، ناخوش؟
مگر نه اینکه دروغمان جایگزین راستمان شده و ظاهرمان جایگزین باطنمان؟
مگر نه اینکه دل همه مان گرفته و به رو هم نمی آوریم و “الکی” خوشیم؟
و مگر نه اینکه…
اعتباری هستیم دیگر!
پس کیست ما را در این برزخ و ناکجاآباد اعتباری دنیامان یاری دهد و قدری زخم های نو و کهنه مان را مرهمی شود و نوش دارویی؟
و من
اینجا
چه اندازه
دلم
برای خودم
تنگ
می شود …
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم …
به قلم : ف.اسلامی