ده خصلت برای تکمیل عقل
متن حدیث:
لا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَكُونَ فيهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ، وَ يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَيْهِ، وَ لا يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ.
ثُمَّ قالَ عليه السلام: أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قيلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ عليه السلام: لا يَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَيْرٌ مِنّى وَ أَتْقى».
امام هشتم حضرت رضا علیه السلام فرمودند:
عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد:
۱ـ از او اميد خير باشد.
۲ـ مردم از بدى او در امان باشند.
۳ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد.
۴ـ خير بسيار خود را اندك شمارد.
۵ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
۶ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.
۷ـ فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد.
۸ـ خوارى در راه خدايش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد.
۹ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد.
سپس فرمود: دهمین و چيست دهمین؟ به او گفته شد: چيست؟
فرمود: احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است.
پی نوشت:
(تحف العقول، صفحه ۴۴۳)
رنج و غم به عنوان آشکار کننده شادی (رابطه رنج و لذت)
رنج و غم را حق پیِ آن آفرید *** تا بدین ضد، خوش دلی آید پدید
سعدی شاعر بزرگ و شیرین سخن می فرماید: «قدر عافیت کسی داند که به محنتی گرفتار آید».
بشر از ابتدای زندگی با نعمت های الهی خو گرفته و نبود آنها را تجربه نکرده است، بطوری که گاهی وجودشان را نیز فراموش می کند و از آنها غافل می شود. خداوند یکتا نعمت های بی کرانی به بندگان خویش عطا فرموه است که با از دست دادن آنها قدرشان بهتر شناخته می شود. از این رو در کنار تحمل مشقت های دنیا است که آسایش و راحتی معنا و مفهوم پیدا می کند.
مولایم علی(ع) در سخنان حکیمانه خویش بر این مطلب تأکید می کنند و می فرمایند:
«به راستی قدر نعمت ها با گرفتاری و نبود آنها شناخته می شود»
به مصداق تُعرَفُ الاشیاء باَضدادِها هر چیزی به ضد خودش شناخته می شود.
شادی به غم، سخاوت به بخل، نیک دلی به حسادت، دوستی به دشمنی و عشق به نفرت آشکار می گردد.
بسیار برای هر یک از ما پیش آمده است وقتی درد دندان می گیریم متوجه دندان خود شده ایم در حالی که هر روز بدون درد از آن استفاده می کرده ایم.
انسان اصولاً وقتی نعمتی را از دست می دهد بیشتر ارزش آن را می فهمد.
لذا رنجها و دردهای آدمی در هر زمینه برای او به عنوان عامل آشکارکننده نعمت هایی هست که او قبلاً داشته و متوجه آنها نبوده است.
در یک نگاه کل تر دنیا بسان یک رنج و محرومیت بزرگ است، تا مقدمه ای برای جهان جاویدان باشد و قدر جهان دیگر شناخت شود.
جز به ضد، ضد را همی نتوان شناخت *** چون ببیند زخم، بشناسد نواخت
لاجَرم دنیا مقدَّم آمده ست *** تا بدانی قدرِ اقلیمِ اَلَست
خلاصه:
تغییر نگاه ما به رنج، درد و گرفتاری و پذیرش آنها به عنوان یک نعمت آشکار ساز شادی ها می تواند زمینه رضایت مندی، سازگاری و معنایابی را در زندگی ما فراهم سازد.
به نقل از: تالار همدردی
مطالب مرتبط:
فرازی از وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی
وصیتنامه ناصرالدین باغانی ،متولد 1346،دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه امام صادق (ع) که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
… سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم. ما را به جرم عشق مواخذه می کنند.
گویا نمی دانند که عشق گناه ما نیست. اما کدام عشق؟
خداوندا! معبودا! عاشقا! مرا که آفریدی عشق پستان مادر را به من یاد دادی اما بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمی کرد. پس عشق به پدر و مادر را به من ودیعت نهادی.
مدتی گذشت دیگر عشق را آموخته بودم اما به چه چیزعشق ورزیدن را؟ نه! به دنیا عشق ورزیدم. به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم. اما همه ی این ها بعداز مدتی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو.
یعنی فهمیدم که «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنون»
فهمیدم وقتی شرایط عوض شود «یَفِرُّ الْمَرءُ مِن اخیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ» …
پس به عشق تو دل بستم.
بعد از مدتی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قراربگیری.
فهمیدم که در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کردم.
این تو بودی که عاشق من بوده ای و مرا می کِشاندی.
آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت می نشستی.
اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم.
اما تو دست برنداشتی و این قدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره گریز پای مرا به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام!
وه چه خیال باطلی!!!
اما شهادت چیست؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است.
شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانکه در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت نیندیشید که از درک قصه ی شهادت عاجزید.
فقط شهید می تواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان در خون بغلتد و نام شهید را بر خود بگیرد. شهید در آن دنیا قبل از اینکه در خون بتپد شهید است.
و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید بعد از وصلشان نیز هرگز نمی توانید درکشان کنید.
شهید را شهید درک می کند.
اگر شهید باشید شهید رامی شناسید و گرنه آیینه ی زنگار گرفته چیزی را منعکس نمی کند که نمی کند.
برخیزید و … فکری به حال خود کنید …
گردآوری و تلخیص: اندیشه گرایش “تفسیر”
معنا در رنج (2)
انسان وقتی با وضعی اجتناب ناپذیر مواجه می گردد، و یا با سرنوشتی تغییر ناپذیر روبروست، مانند بیماری درمان پذیری و یا مبتلا به بعضی از انواع سرطان، این فرصت را یافته است كه به عالیترین ارزش ها و به ژرفترین معنای زندگی یعنی رنج كشیدن دست یابد.
درد و رنج بهترین جلوگاه ارزش وجودی انسان است. و آنچه كه اهمیت بسیار دارد، شیوه و نگرش فرد نسبت به رنج است و شیوه ای كه این رنج را به دوش می كشد. یكی از اصول اساسی لوگوتراپی (معنادرمانی) این است كه توجه انسان ها را به این مساله جلب می كند، كه انگیزه اصلی و هدف زندگی، گریز از درد و لذت بردن نیست، بلكه معنی جویی زندگی است كه به زندگی مفهوم واقعی می بخشد.
به همین دلیل انسانها درد و رنجی را كه معنی و هدفی دارد با میل تحمل می كنند. البته بدیهی است كه نیازی به یادآوری نیست كه رنج معنایی نخواهد داشت اگر ضرورتی نداشته باشد. مثلا بیمار حق ندارد سرطانی را كه با یك جراحی بهبود می یابد چون «صلیب خویش به دوش بكشد» و رنجش را تحمل كند. زیرا این یك «خودآزاری» بیمار گونه است تا یك تحمل قهرمانانه.
روان درمانی سنتی، ترمیم و تجدید قوای بیمار را برای كار و لذت بردن از زندگی به عنوان سرلوحه اقدامات خویش قرار داده است. اما لوگوتراپی (معنادرمانی) علاوه بر این هدف، سعی بر آن دارد كه بیمار را كمك كند تا با درك معنای رنجی كه می كشد، در تحمل آن استوارتر باشد.1(فرانكل، 1384)
————————————-
منابع و پاورقی:
1- فرانكل، ویكتور امیل، ترجمه نهضت صالحیان و مهین میلانی( 1384). انسان در جستجوی معنا. تهران: انتشارات درسا
همدردی
معنا در رنج (1)
سرنوشت انسان دارای یك معنای دو بعدی است:
1 - درجائی ممكن است تغییر داده شود و شكل یابد.
2 - در جائی لازم است كه تحمل شود.
ارزشهای نگره ای (نگرش فرد به ارزشها) در شرایط محیطی غیر قابل تغییر مانند بیماری های علاج ناپذیر و زندانی شدن در بازداشتگاه های نظامی برای ایستادگی كردن ضروری است.
از طریق ارزش های نگره ای حتی جنبه های حزن انگیز وجود انسان -مثلث حزن انگیز درد، گناه و مرگ- میتوانند به چیزی مثبت تبدیل شوند.
ارزشهای نگره ای موقعی وارد میدان می شوند كه نتوان در سرنوشت تغییری ایجاد كرد. موقعیت های گریز ناپذیر منفی به انسان ها فرصتی می دهند تا به بالاترین ارزشهای خود حقیقت ببخشند و به عمیق ترین معنای زندگی كه معنای رنج بردن است، برسند (فرانكل،1963).
مردم می توانند انتخاب كنند كه چگونه به رنجها پاسخ دهند. برای مثال معنای زندگی می تواند تا آخرین لحظات حیات یك بیمار علاج ناپذیر باقی بماند.
فرانكل از قول گدی 1 می گوید:
” هیچ مخمصه ای وجود ندارد كه ما یا با عمل كردن و یا با تحمل كردن نتوانیم به آن شرافت ببخشیم” (فرانكل، 1955).
بعضی مردم میتوانند رنج ها را تحمل كنند و به این وسیله توانمندتر و قوی تر می شوند . اگر چه كه مردم ممكن است قربانی سرنوشت شوند ، ولی در عین حال می توانند اراده ی درونی خود را تقویت كنند تا موقعیت سخت را به سطحی از كمالات انسانی تبدیل كنند.2 (نلسون،2001)
ادامه دارد …
——————————————–
منابع و پاورقی:
1 - Goethe
2- Nelson-Jones.Richard.(2001).Theory and Practice of counselling & Therapy.London and New York:Continuum