معنا در رنج (2)
انسان وقتی با وضعی اجتناب ناپذیر مواجه می گردد، و یا با سرنوشتی تغییر ناپذیر روبروست، مانند بیماری درمان پذیری و یا مبتلا به بعضی از انواع سرطان، این فرصت را یافته است كه به عالیترین ارزش ها و به ژرفترین معنای زندگی یعنی رنج كشیدن دست یابد.
درد و رنج بهترین جلوگاه ارزش وجودی انسان است. و آنچه كه اهمیت بسیار دارد، شیوه و نگرش فرد نسبت به رنج است و شیوه ای كه این رنج را به دوش می كشد. یكی از اصول اساسی لوگوتراپی (معنادرمانی) این است كه توجه انسان ها را به این مساله جلب می كند، كه انگیزه اصلی و هدف زندگی، گریز از درد و لذت بردن نیست، بلكه معنی جویی زندگی است كه به زندگی مفهوم واقعی می بخشد.
به همین دلیل انسانها درد و رنجی را كه معنی و هدفی دارد با میل تحمل می كنند. البته بدیهی است كه نیازی به یادآوری نیست كه رنج معنایی نخواهد داشت اگر ضرورتی نداشته باشد. مثلا بیمار حق ندارد سرطانی را كه با یك جراحی بهبود می یابد چون «صلیب خویش به دوش بكشد» و رنجش را تحمل كند. زیرا این یك «خودآزاری» بیمار گونه است تا یك تحمل قهرمانانه.
روان درمانی سنتی، ترمیم و تجدید قوای بیمار را برای كار و لذت بردن از زندگی به عنوان سرلوحه اقدامات خویش قرار داده است. اما لوگوتراپی (معنادرمانی) علاوه بر این هدف، سعی بر آن دارد كه بیمار را كمك كند تا با درك معنای رنجی كه می كشد، در تحمل آن استوارتر باشد.1(فرانكل، 1384)
————————————-
منابع و پاورقی:
1- فرانكل، ویكتور امیل، ترجمه نهضت صالحیان و مهین میلانی( 1384). انسان در جستجوی معنا. تهران: انتشارات درسا
همدردی